۱۳۹۱ خرداد ۲۰, شنبه

معما!


در زمان قدیم كه روستاییان محصولات خودشان را بمیدان برای فروش می آ وردند
 یك زن روستایی یك سبد تخم مرغ بمیدان آورده كه بفروشد.
هنوز هیچ نفروخته بود كه اسب یك سوار پاش خورد بسبد تخم مرغ. نتیحتا
بیشتر تخم مرغ ها شكستند.اسب سوار خیلی نا راحت شد واز روستایی
پوزش خوا ست و حاضر شد پول همه آنهارا بپردازد.
اسب سوار از روستایی سوال كرد": "مادر جون چند تا تخم مرغ داشتی؟"
خانم در حواب گفت:
"تعدادشونو نمیدو نم اما وقتی آنهارا دوتا دوتا بر میداشتم یكی باقی میموند
وقتی سه تا سه تا بر میداشتم یكی باقی میموند, وقتی چهارتا چهارتا بر میداشتم
 یكی باقی میموند, وقتی پنحتا پنحتا بر میداشتم یكی باقی میموند, وقتی
 شش تا شش تا بر میداشتم یكی باقی میموند,
اما وقتیكه هفت تا هفت تا بر میداشتم هیچی باقی نمیموند.
اسب سوار حساب كرد و پول تخم مرغای زن را داد.
سوال
كمترین تعداد تخم مرغی كه زن روستایی میتوانست داشه باشد چندتا بود؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر